۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

مدان یک دم روا ای خواجه در دادن توقف را
که تا استاده یی، مرگ از کفت گیرد تصرف را

در اقلیم قناعت، زین سبب تنگی نمی باشد
که بیرون کرده اند از شهر درویشان تکلف را

بقدر لب گزیدن، صرفه کن از زندگی وقتی
مکن تنگ از هجوم معصیت جای تأسف را

جهانی زور نتواند حریف ناتوانی شد
دل زاری گرفت از دست شهری درد یوسف را!

دمی غافل نگردد یادش از یادم، چه بودی گر
زیاد خود گرفتی یاد آیین تلطف را!

نگنجد در سرای آفرینش بهتری دیگر
بخاطر از فضولی ره دهد واعظ تصرف را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.