هوش مصنوعی: این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که عشق و غم آن، جان و جسم او را سوزانده و تنها چیزی که از او باقی مانده، غبار دل است. او از غیر (دیگران) گریزان است و تنها در تنهایی به فیض می‌رسد. همچنین، شاعر از بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و تأکید می‌کند که هیچ‌کس نمی‌تواند درد او را درک کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا، فهم آن را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌کند.

شمارهٔ ۴۷

گداخت آتش عشق تو مغز جان مرا
گشود درد تو طومار استخوان مرا

نه آنچنان ز غمت روزگار من تلخ است
که آورد به زبان غیر، داستان مرا

ز بس‌که یافته‌ام فیض ها ز تنهایی
ندیده است کسی با اثر فغان مرا

چنان ز غیر تو ای بی وفا گریزانم
که در ره تو نگیرد کسی نشان مرا

ز من نماند به غیر از غبار دل واعظ
ز بس گداخت غمش جسم ناتوان مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.