۳۲۶ بار خوانده شده
دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپردهایم
رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مردهایم
ای بسا شب کز برای دیدن دیدار تو
از سر کوی تو بر سر سنگ و سیلی خوردهایم
بندگی کردیم و دیدیم از تو ما پاداش خویش
زرد رخساریم و از جورت به جان آزردهایم
ما عجب خواریم در چشم تو ای یار عزیز
گویی از روم و خزر نزدت اسیر آوردهایم
از برای کشتن ما چند تازی اسب کین
کز جفایت مرده و دل در غمت پروردهایم
تا تولا کردهایم از عاشقی در دوستیت
چون سنایی از همه عالم تبرا کردهایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
رحم کن بر ما که بس جان خسته و دل مردهایم
ای بسا شب کز برای دیدن دیدار تو
از سر کوی تو بر سر سنگ و سیلی خوردهایم
بندگی کردیم و دیدیم از تو ما پاداش خویش
زرد رخساریم و از جورت به جان آزردهایم
ما عجب خواریم در چشم تو ای یار عزیز
گویی از روم و خزر نزدت اسیر آوردهایم
از برای کشتن ما چند تازی اسب کین
کز جفایت مرده و دل در غمت پروردهایم
تا تولا کردهایم از عاشقی در دوستیت
چون سنایی از همه عالم تبرا کردهایم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.