۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶

به پیری، از چه رو می افگنی کار جوانی را
چه میدانی که سلخی هست، ماه زندگانی را

کسی کز بار پیری حلقه شد قد چو شمشادش
سراپا چشم گردیده است و، میجوید جوانی را

دلیلی بهتر از افتادگی نبود ره حق را
که از بالای پستی، آب دارد این روانی را

در آفت خانه دنیا، تلاش خاکساری کن
زمین بودن سپر باشد، بلای آسمانی را

اگر خواهی نشاط، از حاصل گیتی بکش دامن
که دارد سرو، از آزادگی رقص روانی را

بوضع کهنه دیر این جهان، با این دل غمگین
بسی خندی، اگر بینی رباط زعفرانی را

گرفت از دست ما پیری، همه بود و نبود ما
به ما نگذاشت واعظ، هیچ جز داغ جوانی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.