هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فداکاری در راه معشوق سخن می‌گوید. او از رها کردن کلاه خواجگی و افتادن در بند کله‌دوزی صحبت می‌کند، که نمادی از رها کردن دنیا و تسلیم شدن در برابر عشق است. شاعر خود را بنده‌ای از معشوق می‌داند و از آمادگی کامل خود برای فداکاری در راه او سخن می‌گوید. همچنین، او از بی‌توجهی به دشمنان و تمرکز کامل بر عشق معشوق صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۷۵

ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده‌ایم
تا که در بند کله‌دوزی اسیر افتاده‌ایم

صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک
ما بهای هر کله اکنون سری بنهاده‌ایم

او کلاه عاشقان اکنون همی دوزد چو شمع
ما از آن چون شمع در پیشش به جان استاده‌ایم

بندهٔ او از سر چشمیم همچون سوزنش
گر چه همچون سرو و سوسن نزد عقل آزاده‌ایم

سینه چشم سوزن و تن تار ابریشم شدست
تا غلام آن بهشتی روی حورا زاده‌ایم

کار او چون بیشتر با سوزن و ابریشمست
لاجرم ما از تن و دل هر دو را آماده‌ایم

از لب خویش و لب او در فراق و در وصال
چون چراغ و باغ و با هم با باد و هم با باده‌ایم

برنتابد بار نازش دل همی از بهر آنک
دل همی گوید گر او سادست ما هم ساده‌ایم

لعل پاش و در فشانیم از دو دریا و دو کان
تا اسیر آن دو لعل و آن دو تا بیجاده‌ایم

ما ز خصمانش کی اندیشیم کاندر راه او
خوان جان بنهاده و بانگ صلا در داده‌ایم

تا سنایی وار دربستیم دل در مهر او
ما دو چشم اندر سنایی جز به کین نگشاده‌ایم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.