۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸

شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما
خویش را بشکند آنکس که خورد بر دل ما

سرکشی بسکه به ما خسته دلان دشوار است
سبحه سان سر نزند دانه ما از گل ما

سخن از آتش رخسار کسی میگذرد
می توان شمع برافروختن از محفل ما

خون ما سخت برو جست دم تیغش را
زخم، برخیز و حلالی طلب از قاتل ما

ابر سودای جنون، بارش فیضی ننمود
مزرع دانه زنجیر نشد تا گل ما

عمر بگذشت و، ز ما هیچ نیامد واعظ
سبز ازین آب نشد مزرع بی حاصل ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.