۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

سامان حرف و صوت ندارد بیان ما
فردیست از کتاب خموشی زبان ما

مد نگاه عجز بود رمح جانستان!
کی میبرند صرفه ز ما دشمنان ما

از ما شکستگان به حذر باش، زانکه ما
تیغیم و همچو شیشه شکستن فسان ما

رنگ شکسته عرضه احوال عاشق است
حاجت به گفتگو نبود در میان ما

از اشتیاق آن برو آغوش، دور نیست
بیرون دود ز خانه خود گر کمان ما

واعظ، طریق مقصد ما راه باطنست
گردیده خامشی جرس کاروان ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.