۳۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۸

رورو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم
وز دام هوای تو بجستیم و برستیم

چونان که تو از صحبت ما سیر شدستی
ما نیز هم از صحبت تو سیر شدستیم

از تف دل و آتش عشقت برهیدیم
در سایهٔ دیوار صبوری بنشستیم

ور زان که تو دل بردی ما نیز ببردیم
ور زان که تو نگشادی ما نیز ببستیم

از عشوهٔ عشق تو بجستیم یکی دم
وز خار خمار تو همه ساله چو مستیم

شبهای فراق تو ندیدیم نهایت
از روز وصال تو مگر باد به دستیم

گر هیچ ظفر یابیم ای مایهٔ شادی
در خواب خیال تو به جز آن نپرستیم

چونان که تو ببریدی ما نیز بریدیم
چونان که تو بشکستی ما نیز شکستیم

زین بیش نخواهم که کنی یاد سنایی
با مات چکارست چنانیم که هستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.