هوش مصنوعی: این متن به گذر زمان و تغییرات ناشی از آن مانند پیری، از دست دادن شور جوانی و ناامیدی‌های زندگی می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی مانند ریزش باران و گل‌ها، احساسات خود را درباره فرسودگی و پایان ناگزیر زندگی بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی مربوط به گذر زمان و پیری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات نمادین و استعاری نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۱۰۸

رفت عهد شباب و، دندان ریخت
رگ ابری گذشت و، باران ریخت

شد جوانی، نماند در سر شور
رعشه پیری این نمکدان ریخت

تنگدل چند از غم رفتن؟
برگ خود گل بروی خندان ریخت

سست شد پا، ز سیل رفتن عمر
کاخ تن، عاقبت ز بنیان ریخت

روزگارم، به نازکی پرورد
چون گلم، عاقبت ز دامان ریخت

بود مانند گریه شادی
در جوانی چو عقد دندان ریخت

جز گل خاریم، نشد حاصل
ز آبرویی که پیش دونان ریخت

شعر نتوان بهر جمادی خواند
گوهر خود بخاک نتوان ریخت

کلک واعظ نریخت لعل خوشاب
خون دل بود، کو ز مژگان ریخت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.