۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است
چراغ مجلس تصویر، ایمن از باداست

دل شکسته، چه غم دارد از حوادث دهر؟
که بیم سیل کشد، خانه یی که آباد است!

بکن حذر ز ضعیفان، به زور خویش مناز
همیشه طعمه زنگار، مغز فولاد است!

تلاش نام کنی، در جهان اثر بگذار
نه بیستون، که نگینی بنام فریاد است!

چه سود ترک جهان، گر تعلقش برجاست
نه بنده یی که گریزد ز خواجه آزاد است

فتاد رعشه بتن گر ترا ز رفتن عمر
عجب مدار، که تن نخل و عمر تو باد است

صفای باطن مرد، از صفای ظاهر به
چنانکه آینه سنگ، به ز فولاد است

غمی بغیر غم بندگی مخور واعظ
که هرکه بنده او شد، ز هر غم آزاد است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.