۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱

سر سبزی دل، به زهر درد است
روسرخی عشق، رنگ زرد است

چیزی که گرفته خاطر ما
از نعمت روزگار، درد است!

تا هست نفس، غبار غم هست
تا می وزد این نسیم، گرد است

گفتن سخن نگفتنی را
آواز شکست قدر مرد است

سهلست ز جان گذشتن امروز
هرکس گذرد ز مال مرد است

یکتا گهر محیط هستی است
واعظ آن کو ز جمله فرد است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.