۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

از بهر دو نان، منت دونان چه ضرور است
هر روز دو صد مرگ به یک جان، چه ضرور است

از شوق تو، نعل لب نان است در آتش
در تب چو تنور از غمش ای جان چه ضرور است

آن را که نهادند به سر تاج قناعت
بستن کمر خدمت سلطان چه ضرور است

تا جمع شود یک دو سه دینار حرامت
دیدن همه شب خواب پریشان چه ضرور است؟

خود را به خطرها ز پی مال فگندن
دادن سر خود در ره سامان چه ضرور است

جایی که رسد دست به دامان تجرد
دادن بکف جامه گریبان، چه ضرور است؟

چون آب روان، خاک بود مسند پاکان
در کلبه ما قالی کرمان چه ضرور است؟!

امروز شدن بر رخ خوبان همه تن چشم
فردا شدنت کور و پشیمان چه ضرور است؟

تا آب لب تشنه یک دانه توان شد
گوهر شدن ای قطره باران چه ضرور است

گیتی است یکی خانه، در آن ما همه مهمان
کردن نسق خانه ز مهمان چه ضرور است

واعظ، اگر از دوست بود گوشه چشمی
چشم نظر لطف ز یاران چه ضرور است؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.