۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

دل با توکلست، گرم کیسه بی زر است
گر دست مفلس است، ولی دل توانگر است

باشد توانگری نه همین جمع ملک و مال
بر دادن است هرکه توانا، توانگر است

پاس ادب بدار، که دندان کودکان
کم عمر از گزیدن پستان مادر است

چون مو سفید گشت، دگر وقت عیش نیست
آیینه در کف تو کنون به ز ساغر است

با صد هنر به جامه بود خلق را نظر
لیلی نشسته، چشم تو مجنون زیور است

واعظ که کرد عیب بتر دامنی مرا
دامان حشر نیز ز کردار او تراست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.