هوش مصنوعی: شاعر در این متن از نداشتن سیم، دل و یار شکایت می‌کند و از غفلت و غرور خود و خجالت‌زدگی در روزگار سخن می‌گوید. او از این که دل به سیم و زر بسته است اظهار ندامت می‌کند و بیان می‌کند که همه چیز را برای یار می‌خواهد. شاعر از دست دادن گل و گرفتاری در خارها را بیان می‌کند و از عمر عزیز و گذرای خود می‌نالد. در پایان، او از دیدن صد شتر در بنه و اکنون داشتن غم یک مهار سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۱

نه سیم نه دل نه یار داریم
پس ما به جهان چه کار داریم

غفلت‌زدگان پر غروریم
خجلت‌زدگان روزگاریم

ای دل تو ز سیم و زر چگویی
ما جمله ز بهر یار داریم

از دست بداده دستهٔ گل
در پای هزار خار داریم

هل تا نفسی به هم برآریم
چون عمر عزیز خوار داریم

اندر بنه صد شتر بدیدیم
اکنون غم یک مهار داریم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.