۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۸

فکر آن موی میانم، بسکه در کاهیدن است
جسم بر تار نفس، چون رشته یی بر سوزن است

پیش رویت، بس که دارد اضطراب سوختن
شمع را از رشته جان، خار در پیراهن است

عشق میبالد بخود از اضطراب عاشقان
آتش دلهای پرخون را تپیدن دامن است

آبگیری میکند شمشیر را صاحب هنر
در دل شبها، دعا بی گریه، تیغ آهن است

باغ و بستان نیست حاجت بلبلان شوق را
هرکجا نالد، بیادش واعظ ما گلشن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.