۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است
زینت الوان او از گردش رنگ من است

شیشه گردم، باده و آیینه باشم، عکس دوست
آتشی القصه دایم در دل سنگ من است

پادشاه ملک فقرم، لشکر من بی کسی است
از سر مطلب نهادن پای، اورنگ من است

چیست در دست نگین، جز پایبوس نامها؟
هست حق با من، قبول نام اگر ننگ من است

هیچ کس افتادگان را در نمی آرد ز پا
سر فگندن پیش دشمن، رایت جنگ من است

شرح حال من، توان از صفحه رخسار خواند
سطری از درد دل من، اشک گلرنگ من است

آنکه میگنجد مرا در عالم دل درد اوست
آنکه در عالم نگنجد، زان دل تنگ من است

من نه من، عکس جمال دوست را آیینه ام
این تن خاکی که می بینی ز من، زنگ من است

دخل و خرج من نمی خواند بهم واعظ از آن
خرج من چون ناله های خارج آهنگ من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.