۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۰

درد رنجوران تو، درمان چه میداند که چیست؟
شام مهجوران تو، پایان چه میداند که چیست

شور مجنون ترا، صحرا نباشد احتیاج
آتش جانسوز دل، دامان چه میداند که چیست؟!

خون مرده، هرگز از نشتر نگردد باخبر
مرده دل آن جنبش مژگان چه میداند که چیست

از سراب خودنمایی، دل ترا خورده است آب
زهد خشکت، دیده گریان چه میداند که چیست؟

از تب سرگرمی دنیاست از بس تلخکام
جان منعم لذت احسان چه میداند که چیست

ما برزق تازه هر روزه عادت کرده ایم
نان ما دلخستگان، انبان چه میداند که چیست

ما به مار و مور خاک گور تن در داده ایم
خانه ما قالی کرمان چه میداند که چیست؟

راه دارد چون نگه هر خار و خس در چشم ما
کلبه ویران ما دربان چه میداند که چیست

همچو خس هر جا نسیمی بگذرد، در خدمتیم
واعظ آواره خان و مان چه میداند که چیست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.