۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۸

ما همه راه لب آن دلبر یغما زنیم
شکر او را به بوسه هر شبی یغما زنیم

هم توان از دو لبش شکر زدن یغما ولیک
هر شبی راه لب آن دلبر یغما زنیم

ما چو وامق او چو عذرا ما چو رامین او چو ویس
رطل زیبد در چنین حالی اگر صهبا زنیم

شخص را می وار هر شب در بر ویس افگنیم
بوسه وامق‌وار هر دم بر لب عذرا زنیم

بر بخفتن گاه صحبت در بر ما افگند
لب به بوسه گاه عشرت بر لب او ما زنیم

خوش بدست امروز و دی با آن نگارین عیش ما
خوشتر از امروز و دی فردا و پس فردا زنیم

گر وصال او به جور از ما ستاند روزگار
دست در عدل غیاث‌الدین والدنیا زنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.