هوش مصنوعی: این متن به انتقاد از تمایل به قدرت و ثروت (تخت و تاج) می‌پردازد و ارزش فقر و بی‌نامی را برمی‌شمارد. شاعر بیان می‌کند که تخت و تاج موقتی و بی‌ارزش است و تنها افراد نادان به آن دل می‌بندند. در مقابل، فقر و آزادی از تعلقات دنیوی را والاتر می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی موجود در متن برای درک نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک مفاهیم مانند فقر معنوی و انتقاد از قدرت دارد.

شمارهٔ ۲۱۶

عقل اگر داری مکن هرگز تمنا تخت و تاج
کز بسی گردنکشان مانده است برجا تخت و تاج

ما شه اقلیم فقریم و، سپاه ما غم است
بی سر و پاییست ما شوریدگان را تخت و تاج

روی دست دولت دنیا سبک مغزان خورند
نیست جز موج و حبابی پیش دانا تخت و تاج

در میان می بود اگر دلال چشم اعتبار
با گدایی خویش را می کرد سودا تخت و تاج

آب در چشمش نمی گردید از حسرت، اگر
خویش را گوهر نمی کرد آشنا با تخت و تاج

ما و دل، اسکندر و آیینه گیتی نما
باد ارزانی بما فقر و، بدارا تخت و تاج!

نیست بالاتر ز بی نام و نشانی دولتی
بس بود دیوانگان را کوه و صحرا تخت و تاج

بی سر و پایی نه هر چون واعظی را میدهند
کی تواند یافتن هر بی سر و پا تخت وتاج؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.