هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد و رنج عشق و جدایی سخن می‌گوید. شاعر از بی‌وفایی و آتش عشق در جان خود شکایت می‌کند و از دوستانش طلب کمک و یاری می‌نماید. او از جدایی از معشوق و نبود آرامش در زندگی خود می‌نالد و از جادوی فرعونیان و عصای موسی به عنوان نمادهایی از قدرت و معجزه یاد می‌کند. در نهایت، شاعر از روشن‌دیده بودن خود و ارزش بالای معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۹۰

باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان
از هوای بی وفایی الغیاث ای دوستان

باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد
باد دستی خاکپایی الغیاث ای دوستان

باز دیگر باره چون سنگین دلان بر ساختم
از بت چونین جدایی الغیاث ای دوستان

باز ناگه بلعجب وارم پس چادر نشاند
آفتابی را هبایی الغیاث ای دوستان

باده‌خواران باز رخ دارند زی صحرا و نیست
در همه صحرا گیایی الغیاث ای دوستان

بنگه هادوریان را ماند این دل کز طمع
هر دمش بینم به جایی الغیاث ای دوستان

جادوی فرعونیان در جنبش آمد باز و نیست
در کف موسی عصایی الغیاث ای دوستان

خواهد اندر وی همی از شاخ خشک و مرغ گنگ
هر زمان برگ و نوایی الغیاث ای دوستان

دیدهٔ روشن جز از من در همه عالم که داد
در بهای توتیایی الغیاث ای دوستان

از برای انس جان انس و جان ای سرفراز
مر سنایی را چو نایی الغیاث ای دوستان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.