۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۹

چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میسازد
ورق را گریه ام افشان چشم مور میسازد

باین نسبت که دارد آشنایی با لب لعلش
نمک، با زخم من، چون مرهم کافور میسازد

اگر از لذت شهد لب خود باخبر گردد
لب خود را بدندان خانه زنبور میسازد

شود از عزل طبع ظالم معزول ظالم تر
کمان را زه گرفتن، بیشتر پرزور میسازد

سیاهی افگند تا از جوانی داغ تن ما را
جهان از پیری ما، مرهم کافور میسازد

مرا واعظ همین از گوشه گیری خوش نمیآید
که آخر آدمی را در جهان مشهور میسازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.