۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۵

مرد از راه شکست خود بعزت میرسد
سنگ تا مینا نگردد، کی به قیمت میرسد

روزن فانوس را ماند حسود تنگ چشم
هر که را سوزد چراغ، او را کدورت میرسد

بر سر درویشی خود لرزدم دل همچو بید
از عزیزان هرکه را بینم بدولت میرسد

میبرد هر کس به قدر همت از وی بهره یی
آگهان را از جهان سفله عبرت میرسد

ای گل عشرت که گستردی بساط خرمی
اینک اینک صرصر آه ندامت میرسد

گفت و گوی قسمت از ما بندگان بی نسبت است
از جهان واعظ به درویشان فراغت میرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.