هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج زندگی، ناتوانی، حسرت و زحمت‌های بی‌پایان سخن می‌گوید. شاعر از اشک‌های خونین، کاروان رنج‌ها، ناتوانی جسمی و روحی، و سختی‌های تأمین معاش می‌نالد. همچنین، به پیری، زوال و بی‌اعتباری دنیا اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که حتی یاد شهر و تعلقات دنیوی نیز با گذشت زمان محو می‌شوند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، لحن غمگین و نگاه انتقادی به زندگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۷۶

از جگر خوناب اشکم خوش به سامان میرسد
وه چه رنگین کاروانی از بدخشان میرسد

میرسد صد ره مرا از ناتوانی جان بلب
تا نگاه حسرت از چشمم بمژگان میرسد

میکشد بیش از تو زحمت رزق، تا یابد ترا
میرسد تا بر لبت، جان بر لب نان میرسد

نیست از الوان نعمت ها، بجز زحمت ز تو
همچنان کز لقمه، خاییدن به دندان میرسد

رخ چو کاهی شد ز پیری، دل به خود یک جو مبند
خوشه گردد زرد، چون عمرش به پایان میرسد

چهره دل میکند پاک از غبار یاد شهر
دست واعظ گر به دامان بیابان میرسد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.