۱۹۷ بار خوانده شده
با دست او چو رنگ حنا دستیار شد
خونم چو رگ ز غیرت او بیقرار شد
آلودنش بخون رقیبان چه لازم است؟
پایی که از خرام تواند نگار شد
از نقطه روشنست اگر حرف در رقم
از حرف نقطه دهنت آشکار شد
پا بر زمین نمیرسد از شوق جام را
تا رنگ باده حسن ترا پرده دار شد
آزاد نیستند بدولت رسیدگان
گردید پای بند نگین تا سوار شد
واعظ گرفت بسکه از آن هردم اعتبار
در دیده اش جهان همه بی اعتبار شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خونم چو رگ ز غیرت او بیقرار شد
آلودنش بخون رقیبان چه لازم است؟
پایی که از خرام تواند نگار شد
از نقطه روشنست اگر حرف در رقم
از حرف نقطه دهنت آشکار شد
پا بر زمین نمیرسد از شوق جام را
تا رنگ باده حسن ترا پرده دار شد
آزاد نیستند بدولت رسیدگان
گردید پای بند نگین تا سوار شد
واعظ گرفت بسکه از آن هردم اعتبار
در دیده اش جهان همه بی اعتبار شد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.