هوش مصنوعی: این شعر از مولانا بیانگر اهمیت سکوت و درون‌نگری در مسیر عشق و معنویت است. شاعر تأکید می‌کند که نشانه‌های ظاهری مانند صدای زنگ (جرس) بی‌معناست و آنچه مهم است، تپش دل و درد درونی است. او از بی‌توجهی به دنیای مادی و تمرکز بر سفر معنوی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده در این شعر، درک آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. همچنین، درک کامل مضامین عشق الهی و ریاضت معنوی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۰۴

کاروان راه گمنامی نمیخواهد جرس
دل تپیدن هرکجا باشد، نمی باید جرس

ذوق خاموشی، دل از کف دادگان دانند چیست
از زبان زآن ور نمی افتد که دل دارد جرس

در طریق عشق از بیتابی ظاهر چه سود؟
از درون بر سینه خود سنگ میکوبد جرس

مانده یی از راه و، باکت نیست از آوارگی
در رهست و، روز وشب بر خویش میلرزد جرس

تن چو از نشو و نما افتد، شود بی ذوق دل
ناقه از رفتن چو ماند، بینوا گردد جرس

واعظ از دل تا نخیزد گفت و گو بی حاصل است
رهنما زآن شد، که دائم از درون نالد جرس
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.