هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، از عشق و رنج سخن می‌گوید. شاعر از نگین خاتم، جگر خون، جفا، مژگان خمیده، کمان ابرو، زلف سیاه و خنجر بیداد تصاویری می‌سازد که همگی نشان‌دهنده‌ی درد عشق و حسادت هستند. او از ترس دوری معشوق و سرنوشت غمگین مرجان می‌نالد و در نهایت بیان می‌کند که دیگر سخن عشق برای واعظ لایق نیست، چرا که خال و زلف جانانش را اشک و آه تشکیل داده‌اند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است مناسب آن‌ها نباشد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'خنجر بیداد' و 'خون شهید' ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

شمارهٔ ۴۲۰

نگین خاتم دلهاست در دندانش
چکیده جگر خون ماست مرجانش

کنند کسب جفا، عضو عضو او از هم
نگاه کرده بابرو خمیده مژگانش

بخود همیشه کمانش کشیده میخواهم
ز رشک اینکه مبادا رود بقربانش

از آن چو زلف سیاهش بخود می پیچم
که دست طره چرا میرسد بدامانش؟!

ز سبز گشتن پشت لبش، منال ای دل
که بوده است چنین سرنوشت مرجانش

کشیده خنجر بیداد و، من ازین ترسم
که دست خون شهیدی رسد بدامانش

نه لایق است دگر حرف عشق واعظ را
که اشک و آه بود خال و زلف جانانش!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.