هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی به دوست سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه تمام افکار و وجودش را به او اختصاص داده است. او از بلندپروازی‌های خود دست کشیده و در راه عشق، خود را فدا کرده است. غیرت او را از شهرت و نام دور کرده تا تنها به خیال دوستش بپردازد. شاعر با وجود دردها و رنج‌ها، در غم نشسته اما با یاد دوست شادمان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۲۵

دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش
آغوش خاطری نگشادم بفکر خویش

از پایه بلند ز خود بیخبر شدن
افتادم آن قدر که فتادم بفکر خویش

اخراج کرد غیرتم از شهر ننگ و نام
تا رخصت خیال تو دادم بفکر خویش

تا ناخن خدنگ توام بود در نظر
از دل چه عقده ها که گشادم، بفکر خویش

خود جاده ایم کعبه مقصود خویش را
منظور اوست، زینکه فتادم بفکر خویش

واعظ ز خوشدلی چو اثر نیست در جهان
در کنج غم نشسته و، شادم بفکر خویش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.