۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۸

میکنند از پیریم با هم سر و سامان وداع
وقت شد، یعنی که باید کرد با یاران وداع

گوهر دندان نباشد، کز دهن ریزد مرا
اشک بارد تن، همانا، میکند با جان وداع

خانه چشمم، ز بر هم خوردگی ماتم سراست
میکند نور نگه با دیده گریان وداع

نیست از پیری مرا این درد در هر استخوان
میکنند از روی درد امروز همراهان وداع

قطع شد آب جوانی، دست شستیم از خوشی
درد پیری آمد و، کردیم با درمان وداع

وقت کوچ آمد، نشاید رفت بیفکران بخواب
وقت رفتن گشت، باید کرد بیدردان وداع

می چکاند خون ز دلها ناله جانسوز او
واعظ ما میکند گویا که با یاران وداع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.