هوش مصنوعی: این شعر به موضوع انتظار برای مرگ و تأثیر آن بر زندگی می‌پردازد. شاعر از پیری، ضعف و ناتوانی در برابر مرگ سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه زندگی در سایهٔ مرگ رنگ می‌بازد. او همچنین به بی‌اعتباری مرگ و اضطراب ناشی از آن اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی دربارهٔ مرگ و زندگی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به تجربهٔ زندگی و بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۵۷

بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ
اما چه زندگی؟ که نیامد بکار مرگ!

عینک بدیده نیست مرا، نور چشم من
چشمم چهار شد بره انتظار مرگ!

بر خاست گرد پیریم از شاهراه عمر
معلوم شد که میرسد اینک سوار مرگ!

از بهر دورباش حواسم ز راه او
گردیده پیریم ز عصا چوبدار مرگ

با هر دو پا بدام فتادم، چو قد خمید
پشت دو تاست، خم کمند شکار مرگ

بردیم مرده مرده بسر بسکه زندگی
امروز نیستیم غریب دیار مرگ

زین پیش جنس مرگ چنین رایگان نبود
برداشت دوریت ز میان اعتبار مرگ

آسوده ز اضطراب معیشت نمی شود
با خویشتن کسی ندهد تا قرار مرگ

واعظ، مرا نه پشت خم از ضعف پیری است
قد کرده ام دوتا، که روم زیر بار مرگ
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.