۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۹

ای کرده پشت بر حق و، رو در قفای مال
مگذر ز حق، گذشته یی از حق برای مال؟!

دور است بر تو بس ره مسجد پی نماز
گردی همیشه شهر بشهر از برای مال

پیشت بود گریوه صعبی، چو مرگ و تو
با سر دوی بکوه و کمر در قفای مال

عیب است لاف خود سری و، پای بند زر
ننگست نام خواجه فلان و، گدای مال!

در دست چیست غیر پریشانی آخرش
زآن کیسه ها که دوخته گل از برای مال

مالست، از برای فدای تن و، کنند
این خواجگان ز حرص، تن وجان فدای مال

از بهر بندگی چه سرو دل دگر؟ که هست
در دل تو را غم زر و، در سر هوای مال!

واعظ اگر جهان همه از تست، عاقبت
سودن همین بدست تو ماند بجان مال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.