۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۰

گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل!
رسید مرگ و، تو بسیار غافلی، غافل!!

دم از کمال زنی، ز آنکه ناقصی ناقص!
کنی بدانش خود ناز، جاهلی، جاهل!!

بخویش بسته از آنی، که بیخودی بیخود!
ز حق گسسته از آنی، که باطلی، باطل!!

ز خود چو تیر گریزت بود ضرور، ضرور!
بخویشتن چو کمان، سخت مایلی، مایل!!

از آن نه پند پذیری، که واعظی واعظ!
از آن به بند اسیری، که عاقلی، عاقل!!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.