هوش مصنوعی: این شعر به موضوع مرگ (اجل) و تأثیرات آن بر زندگی انسان می‌پردازد. شاعر از ضعف و ناتوانی جسمی در پیری می‌گوید و اینکه مرگ مانند صیادی است که انسان را به دام می‌اندازد. او از تسلیم در برابر مرگ و رهایی از رنج‌های جسمی سخن می‌گوید و در نهایت به فراموشی خود در غم مرگ اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا به موضوعات عمیق و فلسفی مانند مرگ و پیری می‌پردازد که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن مناسب نباشد. درک این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۶۱

قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل
میکند صیدم باین قلاب صیاد اجل

از حواس و از قوی، دیگر بما چیزی نماند
خرمن تن رفته رفته، رفت بر باد اجل

چون گران شد گوش، واکن چشم ازین خواب گران
این گرانی، هست در گوش تو فریاد اجل

قد چو خم شد، گردن تسلیم میباید کشید
بر تو باشد قد خم، شمشیر جلاد اجل

سخت سستی گشته زور آور ز پیری، وقت شد
وارهیم از زحمت این تن، به امداد اجل

هست وقت آنکه فکر خود کنم واعظ، ولی
کرده ام خود را فراموش از غم یاد اجل
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.