۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۵

ز غصه جان نبری، بی حذر ازین مردم!
بمنزلی نرسی، بی سفر ازین مردم!

بهند سایه دیوار فقر کن سفری
امید سود چه داری دگر ازین مردم؟!

در آب حلقه این قوم و، گل به چین نفسی
بیار طاقت و، عبرت ببر ازین مردم!

شرر ز خلق مگر دید آنچه من دیدم
که ناگشوده بپوشد نظر ازین مردم!؟

ز نان کسی که نسازد بخوردن دل خویش
برنگ اشک فتد در بدر ازین مردم؟!

بغیر اینکه ز دین بهر مال میگذرند
ندیده ام گذشتی دگر ازین مردم!

بمرگ فرصت کشتن نمیدهند این قوم
چه زشت طایفه اند؟ الحذر از این مردم!

رسید عمر بانجام، غم مخور واعظ
بخند یک دو سه روزی دگر ازین مردم!!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.