۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۱

خود هم ز ظلم خانه خرابند ظالمان
دیوار و در ندارد، از آن خانه کمان

مالی گرفته اند و، عوض عمر داده اند
دنیا گران برآمده بهر ستمگران

دنیا بود چو مزبله یی پر ز بوی گند
ز آن روی نیست پاک دلان را، دماغ آن

خواهی اگر ز پای نیفتی، خموش باش
بر نخل عمر، اره بود شمع را زبان

پا بسته جهانی و، دلخوش که سالکی
پا در گلی چو سرو و، کنی نام خود روان؟!

دست ستم به گوشه نشینان نمیرسد
تا حلقه بود زور ندید از کسی کمان

یک حرف نشنویم که باشد شنیدنی
محفل پر از زبان و، سخن نیست در میان

خود ناگرفته پند، مده پند دیگری
پیکان به تیر جا کند، آنگاه بر نشان

واعظ چو گوش حق شنوی نیست، خود چو گل
هم گوش گشته ایم درین بزم و، هم زبان!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.