هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر مفاهیمی مانند عشق، تقدیر، تواضع، و دوری از دنیاپرستی است. شاعر با استفاده از استعارهها و تصاویر زیبا، از عشق به معشوق و تسلیم در برابر سرنوشت سخن میگوید. همچنین، انتقاداتی به دنیاپرستی و ریاکاری دارد و بر اهمیت فقر و سکوت عارفانه تأکید میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.
شمارهٔ ۵۱۷
کو بخت حرف پیش تو ای نازنین زدن؟
در اولین نفس، نفس واپسین زدن؟!
ای پادشاه کشور خوبی، ترا رسد
در ملک حسن سکه ز چین جبین زدن
آتش گرفته کشور دلها، چه لازمست
دامن دگر ز خط برخ آتشین زدن؟!
خود را دگر مساز که دور است از ادب
دستی بر آن جمال خدا آفرین زدن
باشی اگر سوار سمند فتادگی
تنها توان بلشکر روی زمین زدن
کوتاه ساز رشته عمر محبت است
با هم دو یار را سه گره بر جبین زدن
با فکر تن، چه دم زنی از گفتگوی دل؟
دنیا پرست را، نرسد لاف دین زدن
خواهد به چرخ سود سر پهلوانیش
خود را کسی تواند اگر بر زمین زدن
گر روی دست دولت دنیا نخورده یی
سهل است پشت پای بتخت و نگین زدن
غمگین مباش، چون خط بطلان نمیتوان
بر سرنوشت خویش ز چین جبین زدن
دنیا بود ز حرص و أمل، پر ز مور و مار
از عقل نیست، خیمه درین سرزمین زدن
ماییم شاه کشور فقر و، نگین ما
مهر سکوت بر لب خود ز آن و این زدن
بردن ز خودستایی، خود را بر آسمان
در پیش اهل هوش، بود بر زمین زدن!
ظالم برای رشته عمر تو صرفه نیست
خود را بتیغ ناله هر دلحزین زدن
واعظ نباشدم طمعی ز آن دهان تنگ
جز حرف من بآن دولب شکرین زدن
در اولین نفس، نفس واپسین زدن؟!
ای پادشاه کشور خوبی، ترا رسد
در ملک حسن سکه ز چین جبین زدن
آتش گرفته کشور دلها، چه لازمست
دامن دگر ز خط برخ آتشین زدن؟!
خود را دگر مساز که دور است از ادب
دستی بر آن جمال خدا آفرین زدن
باشی اگر سوار سمند فتادگی
تنها توان بلشکر روی زمین زدن
کوتاه ساز رشته عمر محبت است
با هم دو یار را سه گره بر جبین زدن
با فکر تن، چه دم زنی از گفتگوی دل؟
دنیا پرست را، نرسد لاف دین زدن
خواهد به چرخ سود سر پهلوانیش
خود را کسی تواند اگر بر زمین زدن
گر روی دست دولت دنیا نخورده یی
سهل است پشت پای بتخت و نگین زدن
غمگین مباش، چون خط بطلان نمیتوان
بر سرنوشت خویش ز چین جبین زدن
دنیا بود ز حرص و أمل، پر ز مور و مار
از عقل نیست، خیمه درین سرزمین زدن
ماییم شاه کشور فقر و، نگین ما
مهر سکوت بر لب خود ز آن و این زدن
بردن ز خودستایی، خود را بر آسمان
در پیش اهل هوش، بود بر زمین زدن!
ظالم برای رشته عمر تو صرفه نیست
خود را بتیغ ناله هر دلحزین زدن
واعظ نباشدم طمعی ز آن دهان تنگ
جز حرف من بآن دولب شکرین زدن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.