۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۳

از آنم کم، که گویم شکر احسان زیاد تو
همینم بس که گاهی میکشم آهی بیاد تو

تویی شاه من و، امید گاه من، پناه من
منم مست تو، هشیار تو، غمگین تو، شاد تو

جوانبختان عشقت، فارغند از محنت پیری
بود در کیسه هر عمری، که گردد صرف یاد تو

ز هرکس کام دل جستم، ندیدم غیر ناکامی
تو کام ما بده یارب، که باشد داد داد تو

بخود دلبستگی، قفل در فیض است بر رویم
کلید آن قفل محکم را،نباشد جز گشاد تو

خداوندا، بلطف خویشتن دریاب واعظ را
که هست او بنده بیدست و پای نامراد تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.