۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۲

میتراود التفات از جبهه پر چین او
جوهر و آیینه باشد شوخی و تمکین او

بسکه دارد نازکی، کار مکیدن میکند
چشم اگر بردارم از لعل لب شیرین او

خضر را عمر ابد از یکدم آب زندگیست
تا قیامت زنده ایم از صحبت دوشین او

میتواند دشت را از گریه گلریزان کند
چشم پاک من شود گر یک نظر گلچین او

صورت آیینه زانوی خویشم تا سحر
نیست گر واعظ شبی زانوی من بالین او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.