هوش مصنوعی:
این متن یک نیایش و مناجات عرفانی است که در آن شاعر از خداوند طلب کمک، هدایت و نجات از دامهای دنیوی و نفس اماره میکند. او از ضعف خود در برابر وسوسهها سخن میگوید و از خدا میخواهد که به او نیرو، توفیق و سلامت عطا کند. همچنین، شاعر به دنبال رهایی از وابستگیهای مادی و رسیدن به کمال معنوی است.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مضامین عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن به بلوغ فکری و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از زبان استعاری و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۵۴
یارب ز کهنه دیر جهان، وحشتم بده
وز مور و مار شور و شرش، نفرتم بده
از بهر گور، حسرت حسن عمل بس است
بر دولت جهان دل بی حسرتم بده
افگنده نفس، در گل و لای علایقم
تا آردم برون دل پر قوتم بده
مرد آزماست معرکه نفس و، من ضعیف
یارب بر این عدوی قوی، نصرتم بده
یا در جهاد نفس دل شیر ده مرا
یا غیرتی باین دل بی غیرتم بده
مزمن شده است علت بیدردیم بسی
از انفعال آن عرق صحتم بده
عمرم تمام گشته و، کار است ناتمام
فرصت ز مرگ غافل کم فرصتم بده
دادی چو ملک بندگیم، تخت دولتی
توفیق کامرانی، از این دولتم بده
در راه بندگی بسوی کعبه نجات
دادی چو دست و پای طلب، همتم بده
از دست خویشتن بتو آورده ام پناه
یا رب ز لطف جای در آن حضرتم بده
با نان خلق، نانخورش منت است و بس
از خوان لطف روی بی منتم بده
دارم نه تاب حاجت و، نی طاقت غنا
از مال بی نیازی بی ثروتم بده
در معدن کمال ز خورشید لطف تو
گوهر شدم، یگانه شدم، قیمتم بده
بردم نصیب خویش ز هر نعمتت کنون
از خوان شکر نعمت خود، قسمتم بده
بر داردم ز خاک، چو درویشی از کرم
تا سایمش بیا، سر بی نخوتم بده
بهر عطای مال، بکن همتم عطا
در خرج نقد عمر، ولی خستم بده
بیخان و مان عشق توأم، بهر یاد خویش
غمخانه دل ز جهان خلوتم بده
قفل جهنم سخن غیر کن لبم
وز ذکر خود، کلید در جنتم بده
کردی چو ساقی می معنی چو واعظم
یا رب می کلام، بکیفیتم بده
وز مور و مار شور و شرش، نفرتم بده
از بهر گور، حسرت حسن عمل بس است
بر دولت جهان دل بی حسرتم بده
افگنده نفس، در گل و لای علایقم
تا آردم برون دل پر قوتم بده
مرد آزماست معرکه نفس و، من ضعیف
یارب بر این عدوی قوی، نصرتم بده
یا در جهاد نفس دل شیر ده مرا
یا غیرتی باین دل بی غیرتم بده
مزمن شده است علت بیدردیم بسی
از انفعال آن عرق صحتم بده
عمرم تمام گشته و، کار است ناتمام
فرصت ز مرگ غافل کم فرصتم بده
دادی چو ملک بندگیم، تخت دولتی
توفیق کامرانی، از این دولتم بده
در راه بندگی بسوی کعبه نجات
دادی چو دست و پای طلب، همتم بده
از دست خویشتن بتو آورده ام پناه
یا رب ز لطف جای در آن حضرتم بده
با نان خلق، نانخورش منت است و بس
از خوان لطف روی بی منتم بده
دارم نه تاب حاجت و، نی طاقت غنا
از مال بی نیازی بی ثروتم بده
در معدن کمال ز خورشید لطف تو
گوهر شدم، یگانه شدم، قیمتم بده
بردم نصیب خویش ز هر نعمتت کنون
از خوان شکر نعمت خود، قسمتم بده
بر داردم ز خاک، چو درویشی از کرم
تا سایمش بیا، سر بی نخوتم بده
بهر عطای مال، بکن همتم عطا
در خرج نقد عمر، ولی خستم بده
بیخان و مان عشق توأم، بهر یاد خویش
غمخانه دل ز جهان خلوتم بده
قفل جهنم سخن غیر کن لبم
وز ذکر خود، کلید در جنتم بده
کردی چو ساقی می معنی چو واعظم
یا رب می کلام، بکیفیتم بده
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.