۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۹

درین ماتم سرا از غفلت ای جاهل، چه میخندی؟!
ترا چه دل، عزیزی مرده ای غافل چه میخندی؟

چو بلبل بذله گویانند زیر پا، چه میگویی
چو گلبن خنده رویانند زیر گل، چه میخندی؟!

اجل گلچین، زمین دامان گلچین و، تویی چون گل
به روز خود چو گل خون گریه کن، ای دل چه میخندی؟!

به حالت گریه آید هر زمان ابر بهاران را
تو با این کشت و کار خشک بیحاصل چه میخندی؟!

نهنگ مرگ پیشاپیش و، موج عمر پی در پی
شکسته کشتی و، دریاست بیحاصل چه میخندی؟!

بهم ناید لب از شادی ترا چون گل بمشتی زر
اگر از حق نمیرنجی، از این باطل چه میخندی؟!

شب هستی گذشت و، روز مرگ آمد، چه میخوابی؟!
رهت بسیار صعب و، کار بس مشکل چه میخندی؟!

گل غفلت، بود در پیش عاقل خنده بیجا
تو واعظ می شماری خویش را عاقل چه میخندی؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.