۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۵

نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و زر داری
که سنگ زور مردی دل بود، کز جمله بر داری

نکو می بایدت شد، ای سراپا بد که از جانان
نگاه التفاتی جانب خود در نظر داری

برویت بسته گردد گر دری، غمگین مشو ای دل
کلیدی در کف اخلاص، چون آه سحر داری

کنون وقت پشیمانیست از کبر و غرور، اما
تو این دستی که بر سر بایدت زد، در کمر داری!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.