۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۶

دلم از گرد کلفت، شام دیجور است پنداری!
در او یاد جمالت، آتش طور است پنداری!

نظر بر خرمن جمعیت ما همدمان دارد
جهان تنگ بر ما دیده مور است پنداری

شود پر باد چون از عجب، سوی خویشت بیند
نگاه چشم خودبین، نیش زنبور است پنداری!

خموشست و، ازو در هر رگ جانیست فریادی
زبان عاشقان مضراب طنبور است پنداری

بچشم زنده دل، مرگست واعظ خواب آسایش
به پیش عاشقان، بستر لب گور است پنداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.