۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۹

دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری
ببند بار که سر زد ستاره سحری

دگر شکار غزال هوس نه دسترس است
ترا که ناوک نور نگاه شد سپری

بجستن کمر زر، کمر چه می بندی؟
کنون که کرده ترا بار زندگی کمری!

مدار امید ز فرزند، کز برای کسی
بغیر نام نکو، کس نمی کند پسری

مرا از لوث هوس ها، همیشه داشته پاک
بود بگردن من، عشق را حق پدری

برعشه ز آن حرکت پیریت دهد واعظ
که دیده یی بگشایی ز خواب بیخبری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.