۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۴

همچو ناخن، شده خم بر در سلطان تاکی؟!
در گشاد گره جبهه دربان تاکی؟!

ز آب روی و، مژه تر، ز تذلل پی نان
آب و جاروب کشی بر در دونان تاکی؟!

کردن آزار جهانی، ز طمع بهر شکم
خلق را پوست کنی، بهر یک انبان تا کی؟!

خوشه سان خانه پر از گندم وجو، و ز پی نان
بودن ای سست قدم این همه لرزان تاکی؟!

با بر افروختن و نعره زدن همچو تنور
ریزد آتش ز دهان تو پی نان تاکی؟!

همه عمر نهی سر بسر طول أمل
نفس را این همه سر بر خط فرمان تا کی؟!

روز در ذکر زر و سیمی و، شب در فکرش!
روز وشب دیدن این خواب پریشان تاکی؟!

درد سرهای جهان سر بسر از سامانست
مینهی این همه سر بر سر سامان تاکی؟!

دامن دل بکش از خار علایق واعظ
چشم بر راه تو گلهای گلستان تاکی؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.