۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۵

از برای مال، گشتن کوه صحرا تا بکی؟!
در ره دین، پا فگندن بر سر پا تا بکی؟!

از برای اینکه گیری در عوض کامی از او
خویشتن را این قدر دادن بدنیا تا بکی؟!

میگذارم حج واجب، سال دیگر تا بچند؟!
میدهم مال خدا، امروز و فردا تا بکی؟!

گشتن از بالانشینی زیر دست نفس خویش
گفتن صد حرف بیجا، بر سر جا تا بکی؟!

در فریب جاهلی چند، ای ریاضت کش مدام
خویش را در شیشه کردن همچو صهبا تا بکی؟!

آب عمر از سرگذشت و، کاخ تن از پافتاد!
آرزوها در نمیآیند از پا تا بکی؟!

این قدر گردنکشی از گفته حق تا بچند؟!
این چنین فرمانپذیری پیش دنیا تا بکی؟!

خویشتن را از درشتیها سراسر ساختن
پایمان هرکسی چون سنگ سودا تا بکی؟!

بردن از گردنکشی هر لحظه خود را بر فلک
خویش را انداختن از طاق دلها تا بکی؟!

خشک کردن کشت طاعت را زبس بیحاصلی
دادن آب زندگی را سر بصحرا تا بکی؟!

استخوان واعظ از سنگ جفا شد توتیا
بودن ای دل همچنان چون سنگ خارا تا بکی؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.