۸۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۱

بر من کند از بس غم عشق تو گرانی
بیرون فتد از خاطرم اسرار نهانی

ایام چنان برده تواناییم از دست
کز ضعف فتاده است سرشکم ز روانی

چون تیر از این خانه مهیای سفر باش
آورد ز پیری چو قدت رو بکمانی

صد حیف که ما پیر جهاندیده نبودیم
روزی که رسیدیم بایام جوانی

احوال ترا دوست چو به از همه داند
واعظ تو هم احوال خود آن به که ندانی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.