هوش مصنوعی: این متن به مفاهیم عشق، شراب، خرابات و کافری می‌پردازد و بیان می‌کند که عشق و باده‌نوشی راهی برای رهایی از اندوه و رسیدن به حقیقت است. شاعر از هجران و وصل، داوری و تصرف دنیوی بیزار شده و تنها عشق و باده را می‌ستاید. در پایان، سنایی را به باده‌نوشی و چنگ‌نوازی دعوت می‌کند و این را دین و راه قلندری می‌داند.
رده سنی: 18+ متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، اشاره به شراب و کافری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۴

عشق و شراب و یار و خرابات و کافری
هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری

از راه کج به سوی خرابات راه یافت
کفرش همه هدی شد و توحید کافری

بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل
برخاست از تصرف و از راه داوری

بیزار شد ز هر چه به جز عشق و باده بود
بست او میان به پیش یکی بت به چاکری

برخیز ای سنایی باده بخواه و چنگ
اینست دین ما و طریق قلندری

مرد آن بود که داند هر جای رای خویش
مردان به کار عشق نباشند سر سری
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.