هوش مصنوعی: این متن به موضوع عشق و رنج‌های آن می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که در راه عشق، تفاوتی میان جوانی و پیری نیست و همه در برابر سپاه عشق یکسان‌اند. عشق باعث می‌شود که انسان از تیرگی‌های درونی رها شود و به نور الهی برسد. همچنین، شاعر تأکید می‌کند که عشق راهی یگانه است و در آن جفتی وجود ندارد. برای رسیدن به معشوق، باید از قید و بندهای دنیوی رها شد و به دوستی حقیقی دست یافت.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۳

در ره روش عشق چه میری چه اسیری
در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری

آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق
رخها همه زردست و جگرها همه قیری

آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق
تا بندهٔ خال تو بود نور اثیری

عالم همه بی‌رنج حقیری ز غم عشق
ای بی‌خبر از رنج حقیری چه حقیری

میری چه کند مرد که روزی به همه عمر
سودای بتی به که همه عمر امیری

آن سینه که بردی بدل دل غم عشقت
بی غم بود از نعمت گوینده و قیری

این نیمه که عشقست از آن سو همه شادیست
اینجا که تویی تست همه رنج و زحیری

سودای زبان گر چه نشاطیست به ظاهر
خود سود دگر دارد سودای ضمیری

راه و صفت عشق ز اغیار یگانه‌ست
نیکو نبود در ره او جفت پذیری

خواهی که شوی محرم غین غم معشوق
بیوفای فقیهی شو و بی قاف فقیری

تا در چمن صورت خویشی به تماشا
یک میوه ز شاخ چمن دوست نگیری

از پوست برون آی همه دوست شو ایرا
کانگاه همه دوست شوی هیچ نمیری
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.