۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۵

ای زبدهٔ راز آسمانی
وی حلهٔ عقل پر معانی

ای در دو جهان ز تو رسیده
آوازهٔ کوس «لن ترانی»

ای یوسف عصر همچو یوسف
افتاده به دست کاروانی

لعل تو به غمزه کفر و دین را
پرداخته مخزن امانی

لعل تو به بوسه عقل و جان را
برساخته عقل جاودانی

با آفت زلف تو که بیند
یک لحظه زعمر شادمانی

با آتش عشق تو که یابد
یک قطره ز آب زندگانی

موسی چکند که بی‌جمالت
نکشد غم غربت شبانی

فرعون که بود که با کمالت
کوبد در ملک جاودانی

«آن» گویم «آن» چو صوفیانت
نی نی که تو پادشاه آنی

جان خوانم جان چو عاشقانت
نی نی که تو کدخدای جانی

از جملهٔ عاشقان تو نیست
یکتن چو سنایی و تو دانی

زیبد که سبک نداری او را
گر گه گهکی کند گرانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.