هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی معنوی سخن می‌گوید و خود را از رندان خرابات نمی‌داند، بلکه به تدریج از باده‌ی عشق آباد می‌شود. او آرزوی طوفانی از خرابات دارد تا بنیادش را برکند. شاعر به دنبال زلف معشوق نیست و به گفته‌ی مصطفی، به سواد اعظم (قرآن) توجه دارد. او جمشید را به دلیل نداشتن جامی در دست نکوهش می‌کند و خود نیز تا ساقی نباشد، دست به ساغر نمی‌برد. با وجود لاغری، اگر بال هوس بزند، به دنبال صید کبوتر نمی‌رود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم عمیق، آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌کند.

شمارهٔ ۴۰

من نه آن رند خرابم که به ساغر ساغر
گردن از باده به تدریج توان آبادم

کاش از کوه خرابات سحابی خیزد
سیلی انگیزد و از بن بکند بنیادم

نه به خود می روم اندر پی آن زلف به خم
مصطفی گفت علیکم به سواد الاعظم

من برآنم که جم البته به کف جام نداشت
ور همی داشت به کف جام چرا مردی جم

من که یک جام به صد عمر برابر نکنم
تا تو ساقی نشوی دست به ساغر نکنم

صعوه لاغرم اما چو زنم بال هوس
پنجه آلوده بهر صید کبوتر نکنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.