هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان نمادین و استعاری برای بیان مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی استفاده می‌کند. در آن، از عناصری مانند دوزخ، شیخ، صوفی، و طبیعت برای بیان تضادها و تناقض‌های زندگی و معنویت بهره گرفته شده است. شاعر به نقد اجتماعی و عرفانی می‌پردازد و از نابرابری‌ها و فساد در جامعه سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ متن از مفاهیم پیچیده عرفانی و فلسفی استفاده می‌کند که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات انتقادی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوان تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۱

آن دم سرد از نهاد ناصح نیران ضمیر
آن چنانستی که در دوزخ هوای ز مهر یر

شیخ و صوفی راست در...بگی فرقی فراخ
آن خر این سگ این مور سوز آن ماگیر

تا نشان از چشم و سر در شنعت از پیرو جوان
بر نگیرم از چه از روی جوان وز رای پیر

بر گریبان آستین انداز چشمه چشم خلق
چندو تا کی بردمد دریای خون زان جوی شیر

نی فزایش ز آسمان خواهد نه فیض از آفتاب
هر کرا خم پای مرد افتاد و مینا دستگیر

گر توبت فاش آری آن دبیا چه زآن گلگون پرند
باز پیچد پاک یزدان کعبه در مشکین حریر

تا ز نوشین تنگ شکر رستش آن رنگین نبات
شهر را شیرین و تلخ آمیخت با لوزینه سیر

بر کشد بندم اگر بر خاره دل با صد طناب
تاب آن پیچان رسن چونانکه موئی از خمیر

کس ندیدم غیر آن ... خط ز اصناف شهر
بر ستبرق بوریا بر پرنیان بافد حصیر

جز محیط چشم من کشنید و آن ناف آن ذقن
دجله درماند به چه جیحون نتابد با غدیر

دایره ارواح بی سردار و سرداری مباد
فتنه باشد ملک بی سلطان و لشکر بی امیر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.